میم مثه ما

روزی به این روزها خواهیم خندید

میم مثه ما

روزی به این روزها خواهیم خندید

روز گیلی گیلی اصلی

این مطلب توسط نویسنده‌اش رمزگذاری شده است و برای مشاهده‌ی آن احتیاج به وارد کردن رمز عبور دارید.

در حاشیه گیلی گیلی ها

این مطلب توسط نویسنده‌اش رمزگذاری شده است و برای مشاهده‌ی آن احتیاج به وارد کردن رمز عبور دارید.

روز گیلی گیلی 4

این مطلب توسط نویسنده‌اش رمزگذاری شده است و برای مشاهده‌ی آن احتیاج به وارد کردن رمز عبور دارید.

روز گیلی گیلی 3

این مطلب توسط نویسنده‌اش رمزگذاری شده است و برای مشاهده‌ی آن احتیاج به وارد کردن رمز عبور دارید.

شاید باید

این مطلب توسط نویسنده‌اش رمزگذاری شده است و برای مشاهده‌ی آن احتیاج به وارد کردن رمز عبور دارید.

روز گیلی گیلی 2

این مطلب توسط نویسنده‌اش رمزگذاری شده است و برای مشاهده‌ی آن احتیاج به وارد کردن رمز عبور دارید.

روز گیلی گیلی 1

این مطلب توسط نویسنده‌اش رمزگذاری شده است و برای مشاهده‌ی آن احتیاج به وارد کردن رمز عبور دارید.

درد بی پایان


درد میکشی ،با درد بزرگ میشی ،هیچوقت ازش خلاص نمیشی،همیشه باهاته و چیزی که تغییر میکنه دلیل درده ،این حس سمج بی پایان ،این لعنتی که هیچوقت خوب نمیشه مثل بختک رو زندگیته و تو شاد ترین لحظه های زندگیتم باز میاد سراغت و با خودش این ترسو میاره که نکنه این شادی تموم بشه ،باور نداری که این لحظه میتونه کش بیاد به اندازه زندگیت ،هیچوقت اون شادی و خوشبختی رو باور نمیکنی و اونجاست که درد واستاده یه گوشه و دست به سینه نگاهت میکنه و یه نیشخند بهت میزنه و میاد سمتت ،اون هیچوقت ولت نمیکنه

روزی است که باید خندید


امروز بعد از مدت ها نوشته های وبلاگو مرور کردم ،وضعیت روحیم از اون روزا صد ها برابر بدتره!

و الان واقعا میشه به اون روز ها و دغدغه هاشون خندید. 

اولین پشت تلفنی

این مطلب توسط نویسنده‌اش رمزگذاری شده است و برای مشاهده‌ی آن احتیاج به وارد کردن رمز عبور دارید.

چکار باید کرد؟


باید چکار کرد؟از این مملکت رفت؟

زود خوب شو

این مطلب توسط نویسنده‌اش رمزگذاری شده است و برای مشاهده‌ی آن احتیاج به وارد کردن رمز عبور دارید.

ای دل که بی گدار به آبی نمیزدی،بی قایقت میانه ی دریا چه میکنی!


یه بار یادمه یه گریه عجیب از ته دلی کردم،امروز انقدر ناراحت بودم که یاد اون گریه افتادم، گریه نکردم امروز اما انگار اون حسی که اون روز داشتم موقع گریه امروز هم داشتم 

باز یه چیز عجیبی نوشتم! 


دیشب تو ماشین داشتم آهنگ گوش میدادم، رسید به آهنگ شادمهر، به بابام گفتم یکی از آرزوهام اینه که برم کنسرت شادمهر بعد یادم اومد که عوارض خروج از کشور زیاد کردن، بعد یاد یکی دیگه از آرزوهام افتادم ؛ دیدن شفق قطبی! باز دوباره یادم اومد که عوارض خروج از کشور... 


دیدید که توی این فیلما صحنه آهسته افتادن و شکستن تنگ ماهی نشون میدن، امروز همچین حسی داشتم، افتادن و شکستن خیلی آروم و آهسته از یه ارتفاع نه چندان بلند، شاید از روی میز! 


دیروز از یه بچه سه ساله میخواستم عکس بازو بگیرم، کل کلینیکو گذاشته بود سرش، آخرشم شلوارشو خیس کرد و نشد، مامانش برد خونه و عصری باز برگشت با یه اکیپ که دست و پای بچه رو بگیرن،موقع رفتن تو بغل مامانش برام دست تکون داد!! 


.

با صحبت های شما در قطار حق مالکیت فکری نقض میشود!


باور کنید حق چاپ و کپی رایت ومالکیت معنوی خیلی به صحبت هایی که تو قطار و مترو میکنید مربوط میشه،باور ندارید؟ پس بخونید :


تو مسیر توی قطار دارم کتاب میخونم، بغل دستیا که چنتا دختر بیست و یکی دو ساله هستن دارن حرف میزنن با هم.

توی یه خط از کتاب نوشته" به تنها پنجره اش که بسیار بالادست دل خوش کرده... " یهو به ذهنم میاد" 'گربه به پنجره اش دل خوش کرده '" با تعجب دنبال کلمه گربه میگردم تو خط بالا آخه به گربه ربط نداشت کتاب که،گربه از کجا اومد،نوشته های کتابو چند بار نگاه کردم و هیچ اثری از کلمه گربه نبود!

یهو کلمه گربه رو از دخترای بغل دستی شنیدم:|

ذهنم به طور ناخودآگاه موضوع صحبت دخترارو با نوشته های کتابم مخلوط کرده بود! 


نتیجه اخلاقی :کتابو بستم و نخوندم، اگر ادامه میدادم مغزم به حق مولف و مالکیت معنوی اثر تعرض میکرد و اثری جدید می آفرید!


بشکن بشکنه!


جالبه که دل آدم میتونه هزاران بار بشکنه!