یه بار یادمه یه گریه عجیب از ته دلی کردم،امروز انقدر ناراحت بودم که یاد اون گریه افتادم، گریه نکردم امروز اما انگار اون حسی که اون روز داشتم موقع گریه امروز هم داشتم
باز یه چیز عجیبی نوشتم!
دیشب تو ماشین داشتم آهنگ گوش میدادم، رسید به آهنگ شادمهر، به بابام گفتم یکی از آرزوهام اینه که برم کنسرت شادمهر بعد یادم اومد که عوارض خروج از کشور زیاد کردن، بعد یاد یکی دیگه از آرزوهام افتادم ؛ دیدن شفق قطبی! باز دوباره یادم اومد که عوارض خروج از کشور...
دیدید که توی این فیلما صحنه آهسته افتادن و شکستن تنگ ماهی نشون میدن، امروز همچین حسی داشتم، افتادن و شکستن خیلی آروم و آهسته از یه ارتفاع نه چندان بلند، شاید از روی میز!
دیروز از یه بچه سه ساله میخواستم عکس بازو بگیرم، کل کلینیکو گذاشته بود سرش، آخرشم شلوارشو خیس کرد و نشد، مامانش برد خونه و عصری باز برگشت با یه اکیپ که دست و پای بچه رو بگیرن،موقع رفتن تو بغل مامانش برام دست تکون داد!!
.
سلام انگار گرد مرده پاشیدند
خلوت شده همه جا
مهیارم یادت میاد شب دراز نظر میزاشتید تا یکسال و نیم پیش هم بودم اما یهو
خوبی خوشحالم میبینم هنوز زنده اید
خیلی خوشحالم
جالبه هر کسی تو وبلاگش کم پیدا بشه همه فک میکنن طرف مرده، آره من زنده هستم هنوز :)))
خداروشکر شما هم زنده اید!!