میگه سه شنبه بریم بیرون، میگم کلاس دارم که، میگه عب نداره میام در کلاستون میشینم نگات میکنم!
میگه کاش اصلا توی دانشگاه شما درس میخوندم اینجوری همش منتظر میشدم کلاسات تموم بشه ببینمت
میگم دلم میخواد بغلت کنم بیرون، میگه خب بغل کن، میگم نمیشه که همه میبینن،میگه چشماتو ببند یه کوچولو بغل کن.
انگار مجبورم کردن حتما بغل کنم :دی
انگار من چشامو ببندم هیچکس نمیبینه بغل کردم:دی
میگه برات چی بیارم، میگم هیچی فقط خودتو
لطفاً قبل از اینکه صفتی رو به کسی نسبت بدید، اول یه نگاه به خودتون بندازید ببینید خودتون اون صفت رو نداشته باشید
حمله تروریستی هم ندیده بودیم که دیدیم
از آب گل آلود ماهی گرفتن اونم توی این اوضاع که همه باید با هم باشیم چندش آور ترین کار ممکنه
با یکی از تیر خورده ها مصاحبه کردن و پرسیدن شما از مراجعین مجلس بودید؟
جواب داده :نه من کنار خیابون بساط داشتم از بالا بهم شلیک کردن!
دلم می خواد برم پیشش رو کنم بهش تو چشاش نگاه کنم بگم آخه لاااااامصب (لامذهب حالا هرچیز دیگری که درسته) تو که میبینی تیراندازیو تو که میبینی بگیر و ببندو آخه واسه چی جمع نکردی بری، آخه چراااااااا
بجای اینکه ملت دمشونو بذارن رو کولشون در برن واستادن دارن فیلم میگیرن، آخه لاااااامصصصصباااااا فیلم از جونتون مهم تره؟!
از این به بعد هرکس از فرهنگ دو هزار و پونصد ساله و باهوش بودن ایرانی حرف زد بزنید تو دهنش، با مشت و لگد بیفتید به جونش
اصولا سرآخر آدم تنهاست
به رابطه پدر مادر و خواهر برادراشون که نگاه می کنم اینو میفهمم
به رابطه پدر مادر و پدر مادراشون که نگاه میکنم اینو میفهمم
به رابطه خودم با دوستانی که فکر میکردم صمیمی هستن نگاه که میکنم اینو میفهمم
به رابطه پدر بزرگ و مادر بزرگ بعد از مرگ پدربزرگ که نگاه میکنم اینو میفهمم
زندگی فقط برای خود ماست، هیچکس تا ابد در زندگی ما شریک نمیشه
پ.ن:بدترین رابطه هایی که بالا گفتم، دوستی ها هستن
حرف حسابی که میزنی یا باب میلشان که حرف نمیزنی میزنند زیر کاسه کوزه و قهر و ناامیدی ازت و غیره
اما این حاج آقای ما به حرفت گوش میدهد یا قانع میشود یا نمیشود ولی سر آخر هرطور که شود ازت قطع امید نمیکند،متعصب به اعتقادش نمیشود،قهر نمیکند، یک کلام مسائل را با هم قاطی نمیکند،اعتقادش به جای خود احترام تو نیز به جای خود ، عاشقش هستم.
پ.ن:سبک نوشتنم چرا اینجوری شد؟!
هی با حاج آقا سر اینکه بعضی چیزا شخصیه بحث داریم،میگه ملت نباید مانتو جلو باز بپوشن، میگم به منو تو چه دوست دارن می پوشن!
حقیقتا به منو شما چه ربطی داره که مدل لباس بقیه چیه،مثل اینه که بگن شما لباسی که پشتش چین داره نباید بپوشی!
چند روز پیش که شیفت بودم یه پسر جوون با درد و ناله و آرنج کبود اومد که عکس رادیولوژی بگیره؛ با برادرش دعوا کرده بود!
میگه امروز کی کلاست تموم میشه
میگم ساعت سه،چطور؟
میگه "بیام دیگه پیشت"
میگم حالا ظهر که از خواب پا شدی حرف میزنیم
میگه" باشه ولی من میام"
پ.ن:کل دیروز و دیشب شیفت بوده روزه هم هست، اذیت میشه بیاد، تازه هفته پیش بیرون رفتیم باز دلش بیرون میخواد!
کلا برنامه خاصی برای زندگیم ندارم و گذاشتم روی مود "هر چه پیش آید خوش آید"!¡
یکی از دانشجو های دختر دانشکده که هم رشته ای هم هست برای فرصت مطالعاتی پایان نامه اش رفته اسپانیا، همش با خودم فکر میکنم که چی!