به شدت درباره یه اتفاقی سر کار ناراحت و عصبانی بودم و لحظه ای نبود که بهش فکر نکنم، چند روز بود حاج آقا رو ندیده بودم، بعد از همه اینا رفتیم بیرون،به قول خودش یه پاراگراف درباره عصبانیتم باهاش حرف زدم و خلاص شدم، عین آب روی آتیش
معجزه عشق...
به احتمال زیاد
معجزه عشق...
به احتمال زیاد