میم مثه ما

روزی به این روزها خواهیم خندید

میم مثه ما

روزی به این روزها خواهیم خندید

همین است زندگی (2)


خاک تو سر این کمال گرایی بدبخت کنم، ول نمیکنه که.



یه نفری پیام داده میگه بهت علاقه مندم از همون موقع دانشکده کارشناسی، اسمشو نمیگفت،یه بچه بازی درآورده بود که بیا و ببین، فک کردم یه دختر لوسه که سر کارم گذاشته یا یه بچه از آشنا و فامیل، خلاصه بلاکش کردم با یه شماره دیگه پیام داده من فلانی هستم، منم گفتم نامزد کردم بعدش دیگه هیچ پیامی نداده، دوستم میگه نکنه خودکشی کرده! خدایا رحم کن خواهشا 

گیر و گرفتاری شدیم بخدا 



قشنگ اعصاب داغون بودن از ریخت و قیافه م میریزه، داشتم از کلاس زبان میومدم، توی تاکسی بودم که یه وانت دیدم داشت یه یخچال جابجا میکرد، کنارشم یه مرد حدود پنجاه ساله با موهای جو گندمی لباس نه چندان تمیز و نو، دست گذاشته بود به پیشونی و در حال چرت زدن بود، بعد یاد خانوم دکتر سونوگرافی دیروز میفتم که از سر عجله سر یه ساعت، ده دوازده تا مریض و عین برق ویزیت کرد و یه تومن گذاشت تو جیبشو از درمانگاه رفت. 



پ.ن:خودکشی نکرده تازه باورم نمیکنه نامزد کردم تازه امیدوارم شده، خدایا عاقبتمونو بخیر کن 

نظرات 1 + ارسال نظر
mr chapool 3 آبان 1396 ساعت 13:06

چقدر تفاوت هست بین زندگی آدما...

بله تفاوت ها زیاده روز به روز هم بیشتر میشه

افتخاری هست که هنوز سر میزنید، ممنونم

ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد